دربارۀ قضایای ارزشی نظریات مختلف ابراز شده اند. برای روشن کردن ماهیت اینگونه قضایا و نحوه تشکیل و بررسی آنها به ذکر چند قضیه ارزشی مبادرت می کنیم:
تملق دلیل بر فرومایگی است. (بد)

 تظاهر یا ریا موجب سلب اعتماد و تزلزل ارزشهای اساسی می شود. (بد)

دموکراسی اجتماعی موجبات رشد فردی و رفاه جمعی را فراهم می سازد. (خوب)

عدالت اجتماعی سبب تحکیم حیات و پیشرفت آن است. (خوب)

راستگویی باعث رسوخ اعتماد متقابل میان افراد می شود. (خوب)

محافظه کاری دلیل بر ضعف اراده و جمود فکری است. (بد)

در بررسی قضایای ارزشی چند نکته مطرح شده است. اول اینکه آیا اینگونه قضایا جنبه معرفتی دارند؟ به عبارت دیگر آیا اینگونه قضا یا اطلاعاتی در اختیار ما ترار می دهند؟
 
طرفداران مکتب تحلیل و پیروان مذهب تجربی منطقی جنبه معرفتی اینگونه قضایا را مورد انکار قرار می دهد. به نظر آنها این جمله‌ها قضایای واقعی نیستند و ما را از آنچه در جهان خارج می گذرد آگاه نمی سازد. در نظر این دسته قضایای علمی مثل آب از اکسیژن و هیدروژن مرکب است، انرژی معادل با جرم ضرب در سرعت نور به توان دو می باشد، مؤسسات اجتماعی مثل خانواده، نظام سیاسی و نظام اقتصادی در تغییر هستند و فهم شرط اساسی یادگیری است جنبه معرفتی دارند و ما را به آنچه در جهان خارج می گذرد آشنا می سازند. مقایسه قضایای ارزشی با قضایای علمی این حقیقت را روشن می سازد که قضایای ارزشی نیز جنبه معرفتی دارند. قضیه «دموکراسی اجتماعی موجبات رشد فردی و رفاه جمعی را فراهم می۔ سازد» بدون تردید اطلاعاتی در اختیار ما قرار می دهد و ما را با واقعیتی اجتماعی آشنا می سازد. البته باید توجه داشت که نوع معرفت حاصل از قضایای علمی مخصوصا در رشته های طبیعی با نوع معرفت حاصل از قضایای ارزشی فرق می کند همانطور که قضایای فیزیکی با قضایای روانشناسی و جامعه شناسی اختلاف دارند.
 
این اختلاف سبب نمیشود که ارزش معرفتی پاره ای از قضایا را مورد انکار قرار دهیم. نکته دوم اینکه قضایای ارزشی مانند قضایای علمی قابل بررسی عقلانی هستند. دسته ای از فیلسوفان از جمله طرفداران مکتب تحلیل منطقی و فلسفه تجربی منطقی تصور می کنند قضایای ارزشی قابل بررسی علمی یا عقلانی نیستند. همانطور که اثبات تأثیر فهم در یادگیری با اثبات یک قضیه فیزیکی فرق دارد به همین صورت اثبات یک قضیه ارزشی مثل «تظاهر یا دروغ موجب سلب اعتماد و تزلزل ارزشهای اساسی می شود» با اثبات یک قضیه ریاضی تفاوت خواهد داشت. اما این تفاوت دلیل بر این نیست که قضایای ارزشی قابل بررسی عقلانی نیستند. در تهیه و تدوین قضایای علمی تجربیات آدسی نقش اساسی ایفا می کنند. و دانشمند به پدیده ای برخورد می کند، مفاهیمی در ذهن او تشکیل می شوند، آنچه را که دیگران درباره این پدیده گفته‌اند مطالعه به آزمایش و مشاهده می پردازد و بالاخره پس از بکارانداختن قدرت عقلانی به تهیه یا تدوین فرضیه که به صورت قضیه ای بیان میشود اقدام می کند. در تدوین قضایای مربوط به روانشناسی یا جامعه شناسی تجربیات نقش اساسی به عهده دارند. در تهیه قضایای ارزشی نیز تجربیات مؤثر هستند. یک فیلسوف یا نویسنده اجتماعی در برخورد به روابط افراد در جامعه و توجه به نظامهای دیکتاتوری، دموکراتیک و رابطه حقوق فردی و رفاه جمعی و مطالعه آنچه در تاریخ اجتماعات یا یک جامعه خاص رخ داده و مشاهده اوضاع و احوال مختلف و بکار انداختن قدرت عقلانی باین نتیجه می رسد که «دموکراسی اجتماعی موجبات رشد فردی و رفاه جمعی را فراهم می سازد.»
 
بنابراین آنچه این فیلسوف یا نویسنده اجتماعی انجام داده در اصول با آنچه یک دانشمند انجام میدهد تفاوت ندارد. این قضیه و دیگر قضایای ارزشی را می توان مورد بررسی عقلانی قرار داد. نظام اخلاقی افلاطون، ارسطو، کانت، بنتام و استوارت میل گواه آشکاری بر نفوذ قدرت عقلانی در تهیه و تدوین قضایای ارزشی می باشد. روی این زمینه نمی توان قضایای اخلاقی را بیان احساسات یا تمایلات فرد تلقی نمود.نکته سوم اینکه قضایای ارزشی از نظر طرفداران مکتب تجربی منطقی و تحلیل زبان و افکار، بیان احساسات و تمایلات فرد هستند. این دعوی نیز با واقعیت تطبیق نمی کند. آنکه می گوید «تملق دلیل بر فرومایگی است» یا «محافظه کاری دلیل بر ضعف اراده و جمود فکری می باشد، نه تنها احساس خود را ظاهر می سازد بلکه عقیده و طرز فکر خود را نیز بیان می نماید.
 
به عبارت دیگر قضایای ارزشی مانند دیگر قضایا از تجربه سرچشمه می گیرند و در هر تجربه احساسات و تمایلات و قدرتهای عقلانی نفوذ دارند. اصولا جدا۔ کردن جنبه عاطفی از جنبه عقلانی در تجربه مشکل است. فیزیکدان به این رشته علاقه دارد و در عین حال به تحقیق در آن می پردازد. در جریان تحقیق علاقه و قدرت عقلانی او هردو مؤثر می باشند. آنچه یک فیلسوف اجتماعی بیان می دارد حاصل تجربیات او در زمینه های عاطفی، عقلانی و اجتماعی است و از این جهت با آنچه یک دانشمند بیان می کند چندان متفاوت نمی باشد. درست است که در جریان پژوهشهای علمی کوشش میشود که تأثیر تمایلات در تفسیر پدیده ها به حداقل تقلیل پیدا کند اما باید توجه داشت که این امر در بررسیهای اخلاقی نیز جریان دارد و اختلاف این دو بیشتر به موضوع آنها ارتباط دارد. موضوع فیزیک پدیده‌های مادی ولی علوم انسانی که شامل اخلاق نیز می‌شود با انسان و تمام پیچیدگیهای موجود در رفتارش سرو کار دارند. روشن کردن عوامل مؤثر در یک پدیده مادی به درجات آسانتر از توضیح یک پدیده اجتماعی و روانی یا اخلاقی می باشد. اما این امر مانع از بررسی منطقی یا علمی امور اخلاقی نمیشود.
 
فیلسوفانی که به تهیه نظامهای اخلاقی پرداخته اند مانند دیگر دانشمندان به مشاهده و تجربه و تحلیل امور پرداخته و در سایه قدرت عقلانی موفق به برقراری ارتباط با کشف ارتباط میان جنبه های مختلف روابط آدمی شده و به تهیه یک سیستم یا نظام اقدام کرده اند.نظام اخلاقی افلاطون، ارسطو، کانت، بنتام و استوارت میل گواه آشکاری بر نفوذ قدرت عقلانی در تهیه و تدوین قضایای ارزشی می باشد. روی این زمینه نمی توان قضایای اخلاقی را بیان احساسات یا تمایلات فرد تلقی نمود.
 
اختلاف موازین اخلاقی در اجتماعات مختلف یا در میان گروههای موجود در یک جامعه نیز دلیل بر این نیست که قضایای اخلاقی بیان احساسات یا تمایلات اجتماعات و گروهها باشد. در هر اجتماع، موازین اخلاقی مانند. افکار و عقاید عمومی تحت تأثیر عوامل مختلف بتدریج در تجربیات فرد یا جمع شکل می۔ گیرند. و به مرور زمان دچار تحول و تغییر می شوند. وضع اقتصادی، عقاید دینی، آداب و رسوم، مؤسسات تربیتی و نظام سیاسی در تهیه و تدوین موازین اخلاقی مؤثر می باشند. نظر به اینکه این عوامل در هر جامعه بصورتی خاص ظاهر می گردند، مبانی اخلاقی نیز در اجتماعات مختلف اشکال گوناگون پیدا می کنند.
 
و نکته چهارم مربوط به اهمیت ارزشهاست. امور ارزشی یا اخلاقی مانند امور طبیعی و اجتماعی در زندگی آدمی نفوذ دارند. نقش ارزشها و واقعیت آنها را در روابط افراد نمی توان مورد انکار قرار داد. هدف بسیاری از ادیان و سازمانهای بین المللی تحکیم مبانی اخلاقی و ارزشهای انسانی است. روی همین اصل در ابتدای بحث، تحکیم شخصیت اخلاقی به عنوان هدف اساسی در تعلیم و تربیت تلقی شد.
 

منبع: اصول و فلسفه تعلیم و تربیت، علی شریعتمداری، چاپ پنجاه و سوم، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، تهران 1391